مباني تفکر سياسي در قرآن (قسمت دوم)
مباني تفکر سياسي در قرآن (قسمت دوم)
بررسي واژه هاي هم ريشه ي کلمه ي ملک در قرآن، ما را به اين نتيجه مي رساند که ملک، همان حاکميت بي چون و چرايي است که از وابستگي تکويني جهان هستي به آفريننده ي آن ناشي مي شود. اين نوع حاکميت در انحصار خداست و خداوند به هر کسي که بخواهد بخشي از آن را عطا مي کند. ملک به اين معني با اعطاي آزادي به انسان و آفرينش انسان به صورت موجودي با شعور و مختار، به نوعي محدود شده است، ولي محدوديت حاکميت نيز حقي است که خداوند عطا کرده است و به معني آن نيست که ملک و ملکوت خدا، محدود باشد.
کاربرد اين بينش در تبيين سياست و حکومت از ديدگاه قرآن، بيش تر در مسأله ي مشروعيت و سرچشمه ي حاکميت آشکار مي شود:
أ. «بگو بار خدايا تو صاحب همه ي قلمروهاي ملک هستي و به هر کس که بخواهي از آن عطا مي کني و ازهر کس که بخواهي باز مي ستاني». (1)
ب. «خداوند به او ملک و حکمت داد و او را از علم بهره مند نمود». (2)
ج. «گفتند: چگونه مي تواند او ملک را در اختيار داشته باشد در حالي که ما شايسته تر از او هستيم. ما از قدرت و ثروت بيش تر بهره منديم». (3)
د. «نعمت هاي خدا را به ياد آوريد که در ميان شما پيامبراني مبعوث کرد و شما را به ملک رسانيد». (4)
18. ستيزگي با دشمنان خدا: شناخت ماهيت دشمنان خدا که دشمنان خلق نيز هستند، و ستيزگي مداوم با آن ها و هشياري در برابر توطئه هاي آنان و به دوستي نگرفتن و عدم وابستگي و کمک نگرفتن از آن ها، از جمله ي مسائل مؤکدي است که قرآن طي ده ها آيه، به گونه هاي مختلف آن را مطرح نموده است و آگاهي لازم در اين زمينه را شرط ايمان واقعي شمرده است، و از آن به عنوان يک عامل تعيين کننده در حيات سياسي جامعه ي اسلامي ياد کرده است:
أ. «از همه ي امکانات براي نيرومند شدن بهره بگيريد تا دشمنان خدا و دشمنان خدا را از اين رهگذر بترسانيد». (5)
ب. «آن هايند (منافقين) دشمنان شما، در برابر آنان هشيار باشيد». (6)
ج. «اي مردم با ايمان! دشمنان مرا و دشمنان خودتان را دوست نگيريد». (7)
19. مبارزه ي مسلحانه در راه خدا: جهاد از واژه هاي آشناي قرآني است که به عنوان شرط اساسي ايمان و تنعم در بهشت جاويدان و ميزان و معيار درجه بندي امتيازات در جامعه ي اسلامي معرفي شده است. جهاد گرچه در راه خدا انجام مي گيرد، ولي نفع آن در حيات سياسي به خود مؤمن و جامعه ي اسلامي باز مي گردد.
أ. «آن ها که مهاجرت مي کنند و در راه خدا پيکارگرند، اميد به رحمت خدا دارند». (8)
ب. «مؤمنان آنانند که ايمان به خدا و رسول آورده اند و ترديدي به دل راه ندادند و در راه خدا با مال و جان جهاد کرده اند». (9)
ج. «کسي که جهاد مي کند به نفع خود اوست، خداوند از جهانيان بي نياز است». (10)
د: «اي پيامبر! با کفار و منافقين جهاد کن و بر آنان سخت گير». (11)
20. تشکيلات سياسي و نظامي در جامعه ي اسلامي: دو واژه ي قرآني «حزب الله» و «جند الله» با مفهوم سياسي گسترده اي که دارد، نشانگر تشکيلات سياسي و نظامي در جامعه ي اسلامي است، که بدون آنکه به گروه و تفکر خاصي وابسته باشد، همه ي جامعه ي اسلامي است، که بدون آنکه به گروه و تفکر خاصي وابسته باشد، همه ي جامعه ي اسلامي را مي پوشاند. هر فرد مسلمان با هر نوع شاخص اجتماعي و جايگاهي که دارد، مي تواند در نقش جندالله و حزب الله وظايف سياسي و نظامي خود را عهده دار باشد. حزب الله، طيف گسترده ي اجتماعي، سياسي است که کليه ي نيروهاي مسلمان و متعهد را شامل شود، و بدون احتياج به هرم تشکيلاتي، وظايف اعضاي آن بنابر بينش و امکانات موجود مشخص مي شود. همچنين جندالله نوعي تشکيلات آزاد نظامي است که در درون آن هر فرد مؤمن و متعهد، در موقع ضرورت، مسؤوليت خود را در رابطًه ي با جهاد انجام مي دهد:
أ. «و هر که خدا و پيامبرش و مؤمنان را به دوستي و سرپرستي برگزيند، [از حزب الله است] و به راستي که حزب الله پيروزند». (12)
ب. «آن ها که با پيامبر بيعت کردند خداوند از آن ها راضي، و آن ها از خدا راضي اند و آن ها حزب الله هستند».(13)
ج: «جند ما هستند که پيروزند». (14)
از آن جا که در قرآن، حزب الله و جندالله، در برابر حزب شيطان و جند فرعون و جنود ابليس مطرح شده است، مي توان از اين مقابله، خصايص مثبت و منفي آن ها را به دست آورد.
21. نفس سلطه ي بيگانه و استبداد: فساد سياسي از عوامل مختلف نشأت مي گيرد، ولي عمده ترين اين عوامل اسبتداد داخلي و سلطه ي خارجي است، که معمولاً اين دو، لازم و ملزوم يکديگرند، ريشه ي هر دو را نيز بايد در ماهيت استکبار جست وجو نمود.
از نظر قرآن در کنار مبارزه براي استکبار زدايي، که يک فعاليت مداوم زيربنايي است، نبايد از پيکار جهت نفي سلطه و استبداد غافل ماند. زيرا گاه ريشه کن نمودن استکبار، به شرايط و امکانات و برنامه هاي زمان بندي شده احتياج دارد، که دراين فاصله، مبارزه براي نفي مظاهر سلطه و استبداد، نبايد متوقف شود، و تحمل هر گونه استبداد و سلطه ي بيگانه ممنوع و حرام است. اين اصل قرآني که ضامن استدلال سياسي مسلمين مي باشد، در تاريخ سياسي مسلمين، به ويژه در يک قرن اخير، نقش تعيين کننده اي داشته است:
أو «هرگز خداوند راهي براي سلطه ي کافران بر مؤمنان قرار نداده است». (15)
ب. «شما دو نفر (موسي و هارون) به سوي فرعون برويد که او طغيان و سلطه جويي را پشه کرده است». (16)
ج. «کساني که پس از ستمزدگي به پيروزي مي رسند، ديگر راه سلطه ي بر آن ها نيست». (17)
د: «سلطه را تنها در مورد کساني مي توان اعمال کرد که به مردم ظلم مي کنند». (18)
22. اصل مشارکت و تعاون در فعاليت هاي سياسي: تعاون و مشارکت همگاني، خصلت تفکيک ناپذير زندگي اجتماعي است، ولي قرآن با اضافه کردن دو عنصر «بر» و «تقوا» آن را تکميل و در حقيقت بازسازي کرده است. «بر» هر نوع کاري است که به نحوي براي فرد يا جامعه مفيد است، و «تقوا» آن حالتي است که انسان را به خدا نزديک تر و رابطه ي انسان را با ديگران خالصانه و پاک مي گرداند. مسائل و فعاليت هاي سياسي يکي از بارزترين قلمروهاي اين اصل بازسازي شده است، و بر اساس آن بايد هر مسلماني در هر نوع فعاليت سياسي که در قالب «بر» و «تقوا» مي گنجد، مشارکت و تعاون داشته باشد:
أ. «در کليه ي فعاليت هاي نيکوکارانه (بر) پرهيزکارانه (تقوا) همکاري و مشارکت نماييد». (19)
ب. «مگر آن ها که ايمان آورده اند و عمل صالح انجام مي دهند و همديگر را به حق و پايمردي و استقامت فرا مي خوانند». (20)
ج: «آنگاه از ايمان آورندگان و آن ها که ديگران را به مقاومت فرا مي خوانند، شد». (21)
23. سازش ناپذيري در برابر دشمن: يکي از آفات خطرناک مبارزه ي سياسي در پيکار نظامي، کشانده شدن به سازش و دست کشيدن از اصول و فدا کردن آن براي رسيدن به مسائل جنبي و کم اهميت است. معمولاً با توطئه هاي حساب شده ي دشمن، چنين خطري بر سر راه مبارزات اصولي وجود دارد. سازش دلائل و عوامل مختلفي مي تواند داشته باشد، ولي درهر حال به آن دليل محکوم است که اصول، فداي مسائل فرعي مي شود و راه دشمن باز مي گردد، حتي اگر عامل سازش، سستي و احساس زبوني باشد:
أ. «چه بسا از انبيا که به همراه تربيت شدگانشان جنگيدند و علي رغم آسيب هايي که در راه خدا ديدند، هرگز خود را زبون نديدند و احساس سستي و سازش نکردند. خداوند پايمردان را دوست مي دارد». (22)
ب. «اي مؤمنان! اگر به اطاعت کافران گردن نهيد، آن ها شما را به عقب بر مي گردانند و آن گاه به خسران بر مي گرديد». (23)
ج. «به کساني که ستمکارند - با پشت گرمي - مگراييد، که آن گاه آتش دوزخ به شما خواهد رسيد». (24)
24. احتياط در برخورد با دشمن: گر چه پي بردن به خصوصيات رواني و شگردهاي دشمن، و انگيزه ها و حالت هاي استتار شده ي بيگانگان، کار دشواري است و هر موردي چه بسا داراي خصوصيتي باشد که قابل تعميم نباشد؛ ولي قرآن يک سلسله از روحيات و انگيزه هاي بيگانگان را در رابطه ي با مسلمين بيان کرده است که حداقل با شناخت آن ها بايد در برخورد با دشمن احتياط و حزم را از نظر دور نداشت:
أ. «کافران - چه اهل کتاب و چه مشرکان - دوست ندارند که از جانب خدا خيري و موفقيتي نصيب شما شود». (25)
ب. «يهود و نصارا هرگز از تو راضي نخواهند شد مگر آنکه از دينشان پيروي کني». (26)
ج. «گروهي از اهل کتاب دوست دارند که بتوانند شما را گمراه کنند». (27)
د. «پيمان ها و سوگندهايشان را سپري قرار داده اند تا راه خدا را ببندند». (28)
25. آرمان نهايي اسلام: از ديدگاه قرآن، آيين اسلام، جهان شمول و جاودانه است و رسالت گسترش آن برعهده ي همه ي مسلمان هاست و هدف آرماني همه ي فعاليت هاي سياسي جامعه ي اسلامي پيروزي نهايي اسلام بر همه ي اديان است. کليه ي سياست گذاري ها بايد همسو با اين آرمان و موجب رسيدن به اين هدف متعالي انجام پذيرد.
نقشي که اين اصل در فلسفه ي سياسي اسلام و تبيين سياست هاي کلي حکومت و دولت اسلامي دارد، بسيار عميق و نيازمند به برنامه ريزي هاي دراز مدت و عمليات مرحله اي به هم پيوسته است:
أ. «بگو» اي مردم! من فرستاده ي خدا به سوي همه ي شما هستم». (29)
ب. «اوست کسي که پيامبر خود را با هدايت و دين حق فرستاد تا آن را بر همه ي اديان پيروز گرداند». (30)
ج: «پيکار کنيد تا فتنه و گمراهي در زمين باقي نماند و همه ي دين از آن خدا باشد». (31)
26. احترام به روابط قراردادي: در قرآن وفاي به عهد و مسؤوليت در برابر قرارداد و پايبندي در مورد معاهدات ، علامت صدق ايمان و نشانه ي تقوا شمرده شده است. پيمان شکنان، تهديد به مجازات هاي سخت شده اند، و گسترش روابط قراردادي، به عنوان بهترين راه زندگي مسالمت آميز و شرافتمندانه و وسيله ي رسيدن به اهداف و آرمان هاي نهايي اسلام تلقي شده است:
أ. «آن ها که به هنگام تعهد به عهدشان وفا دارند، آنان مؤمنان واقعي و راستگو و متقيانند». (32)
ب. «اگر از شما براي دينشان ياري طلبيدند، ياري کنيد، مگر آنکه ياري شما اقدامي بر عليه گروهي باشد که ميان شما و آن ها پيماني برقرار است». (33)
ج. «مادام که آن ها در پيمانشان ايستاده اند، شما نيز بايستيد». (34)
27. صلح گرايي: از ديدگاه قرآن، صلح خود ارزش و هدف است، و کافي است که پيامد خطرناکي به دنبال نداشته باشد، هدف از صلح مصلحت گرايي نيست، خود صلح مصلحت است. زيرا با زندگي فطري انسان ها سازگارتر است؛ و در شرايط صلح، رشد و تعالي انسان و تفاهم براي رسيدن به توافق ها و سرانجام به يگانگي آيين بشري، و گرايش انسان ها به حق امکان پذيرتر است. قرآن وصول به اهداف خود از طريق صلح را نزديک تر، آسان تر و معقول تر مي داند، از اين رو بدان تأکيد مي ورزد:
أ. «بگو اي اهل کتاب! بياييد بر سر سخني که ميان ما و شما يکسان است، گرد هم آييم». (35)
ب. «اگر آن ها به سوي صلح تمايل داشتند، تو نيز بدان بگراي، کار خود به خدا واگذار، او شنوا و داناست، و هرگاه آن ها قصد نيرنگ داشته باشند، خدا تو را بي نياز خواهد کرد». (36)
ج. «اگر آن ها از ستيزگي با تو دوري گزيدند و با تو نجنگيدند و از در صلح آمدند، خداوند به شما اجازه ي سلطه جويي نسبت به آنان نمي دهد». (37)
صلح گرايي اسلام علي رغم دستور اکيد: اي مؤمنان! همگي در آشتي و سازش درآييد». (38) مطلق نيست. زيرا مطلق گرايي در يک عمل سياسي که هزاران شرط و پيامد منفي دارد، معقول نيست. از نظر حقوقي و فقهي نيز اين گونه آيات را بايد در کنار آيات هشدار دهنده، تفسير نمود و از مجموع آن ها قاعده ي حقوقي و حکم فقهي را استنباط کرد. آيه ي زير راه حل را مشخص کرده است:
«شما سستي از خود نشان ندهيد و صلح بطلبيد، که شما برتريد و خداوند با شماست». (39)
28. پاسداري از امنيت: نظم متکي بر عدالت، که در آن حقوق انسان ها از هر نوع تجاوز و تعرض مصونيت داشته باشد، از آرمان ها اصيل بشري است که قرآن بر آن ارج بسيار نهاده است، و سه عامل عمده را به عنوان تهديد کننده ي امنيت و آفت ايمان دانسته است، ضمن هشدار در اين مورد، آن ها را از جرايم بزرگ ضد بشري شمرده است:
أ. «ظلم، دشمن امنيت است و حتي ظالم هم در شرايطي که ظلم حکمفرماست، امنيت نخواهد داشت.
ب. «تجاوز به حريم حقوق ديگران که قرآن از آن با عنوان تعدي ياد مي کند».
ج. «فساد و ايجاد بي نظمي و اختلال در روابط اجتماعي».
اينک به عنوان نمونه به ذکر چند آيه اکتفا مي کنيم:
أ. «در روي زمين فساد بپا نکنيد، از آن پس که اصلاح گرديد». (40)
ب. «مجازات کساني که با خدا و رسول به ستيز بر مي خيزند و در زمين به فساد مي پردازند آن است که کشته شوند يا به دار آويخته شوند يا دست و پايشان بريده شود و يا به شهر ديگري تبعيد گردند». (41)
ج. «جز در مورد ستمگران تعدي جايز نيست». (42)
د. «کسي که مرتکب تجاوز و ظلم شود در آينده ي نزديک او را در آتش آوريم». (43)
29. قبول پناهندگي: امان دادن به بيگانگان، رفتار انسان دوستانه اي است که قرآن آن را به صورت يک قرارداد صلح آميز بنيان نهاده است؛ از اين رو مقرر داشته است که: «هرگاه يکي از مشرکان از تو پناه خواست به او امان دهيد تا کلام خدا را بشنود و آنگاه به جاي امنش برسانيد». (44)
30. حل مسالمت آميز اختلاف هاي بين اللملي: «اصل عدم توسل به خشونت، تا آن جا که راهي مسلامت آميز وجود دارد»، مبناي سياستي است که قرآن آن را براي حل اختلافات مورد تأکيد قرار داده است. ايجاد صلح و تلاش براي مصالحه و حکميت، شيوه ي انسان دوستانه اي است که قرآن آن را به جاي رفتارهاي خشونت آميز در حل اختلافات بنيان نهاده است:
أ. «بر و تقوا پيشه کنيد و ميان مردم صلح برقرار نماييد». (45)
ب. «گفت وگوهاي محرمانه آنان چندان سودمند نيست، مگر آن کسي که به احسان و دستگيري از فقرا و اصلاح ميان انسان ها باشد». (46)
ج. «اگر دو گروه به جنگ يکديگر برخاستند، آن دو را صلح دهيد، و اگر از آن دو بر ديگري شوريد، با او بجنگيد تا تن به امر خدا دهد، و آنگاه که تن به حکم خدا داد، ميان آن ها به عدالت اصلاح کنيد، که خداوند عدالت پيشگان را دوست مي دارد». (47)
31. اهداف دولت اسلامي:
اول. اين که در امور و روابط بشري عدالت و انصاف حکمفرما شود و جامعه از نعمت عدل برخوردار شود. (48)
دوم. اين که توانايي ها، منابع و امکانات دولت در جهت تأمين نيازمندي ها و بهزيستي مردم، و در راه ترويج ارزش ها و از بين بردن منکرات و حاکميت قوانين خدا به کار رود. (49)
سوم. ارتقاي معنويت در جامعه و تعالي روحي مردم و دعوت به خدا و هموار کردن راه تقرب به خدا. (50)
32. حقوق عمومي:
أ. امنيت جاني. (51)
ب. امنيت مالي. (52)
ج. امنيت حيثيت. (53)
د. حفظ حريم حقوق اشخاص. (54)
ه. حق اعتراض در برابر ظلم. (55)
و. حق امر به معروف و نهي از منکر، که شامل آزادي بيان و قلم و حق انتقاد هم مي شود. (56)
ز. آزادي تشکيل اجتماعات، مشروط به آنکه براي مقاصد سودمند و مشروع به کار مي رود، و به صورت ابزاري براي اخلال در نظم عمومي و گسترش نارضايي ها و پديد آوردن تفرقه و اختلافات بنيادي در جامعه در نيايد. (57)
ح. آزادي عقيده و وجدان. (58)
ط. احترام به عقايد ديگران و حفظ حريم اعتقادي اشخاص و خودداري از توهين به اعتقادات ديني ايشان. (59) قرآن در اين مورد به طور صريح تأکيد مي کند که در مسائل مورد نزاع ديني مي توان بحث علمي کرد، اما اين کار بايد با رعايت ادب و ملايمت صورت گيرد. (60)
ي. هر کس تنها در برابر کرده هاي خودش مسؤول است. (61)
ک. رعايت حقوق و حمايت اشخاص در مقابل اقداماتي که ممکن است بر پايه ي گزارش هاي نادرست عليه ايشان صورت گيرد. (62)
ل. رعايت حقوق فقرا و تهيدستان نسبت به اموال عمومي و لزوم فراهم کردن ضروريات زندگي ايشان توسط دولت. (63)
م. برابري و رفتار يکسان با همه ي شهروندان ازسوي دولت، بدون هيچ گونه تبعيض. (64)
33. وظايف مردم در قبال دولت:
أ. مردم بايد به حاکميت دولت را بپذيرند و در برابر قدرت آن سر فرود آورند و به دستوراتش عمل نمايند. (65)
ب. بايد به حاکميت قانون گردن نهند و مطيع قانون باشند و نظم و آرامش عمومي را آشفته نسازند. (66)
ج. بايد از تصميمات و فعاليت هاي سودمند دولت، بي چون و چرا حمايت کنند. (67)
د. بايد آماده جهاد باشند و در صورت لزوم مال و جان خود را در راه دفاع از دولت نثار کنند. (68)
34. اصول رهنمودهاي مهم قرآن درباره ي سياست خارجي دولت اسلامي:
أ. پايبندي به تعهدات و پيمان ها. (69)
ب. رعايت امانت و پايبندي به آن در همه ي تعهدات. (70)
ج. التزام به عدالت و نظم عادلانه ي بين المللي. (71)
د. احترام به حقوق بي طرف ها در جنگ و مخاصمات بين المللي. (72)
ه. صلح دوستي و قبول پيمان هاي صلح جويانه. (73)
و. اجتناب از اقداماتي که به منظور توسعه طلبي و تجاوز در جهان صورت مي گيرد و مبارزه ي با عاملان استکبار و کمک به ملت هايي که براي رهايي خويش در حال مبارزه ي با استکبار هستند. (74)
ز. رفتار دوستانه و مسالمت آميز با همه ي دولت هايي که سر دشمني ندارند. (75)
ح. رفتار متقابل و منصفانه با همه ي دولت هايي که در روابط خود امانت و عدالت و انصاف را رعايت مي کنند. (76)
ط. مقابله و معامله ي به مثل، با همه ي متجاوزان و تجاوز نکردن از اين حد. (77)
35. ويژگي هاي اصلي دولت از ديدگاه قرآن: (78)
أ. اين دولت بدين طريق به وجود مي آيد که از لحاظ سياسي آزادانه تصميم مي گيرد که از هر نوع دعوي حاکميت در برابر حاکميت خداي متعال چشم بپوشد، خود مختاري خود را رها کند و مقام خلافت الاهي را بپذيرد، و طبق دستورها و رهنمودهايي که در کتاب خدا و سنت رسول (ص) او آمده است عمل کند.
ب. اين دولت از آن لحاظ که مبتني بر اعتقاد به حاکميت الاهي است، تئوکراتيک است. اما از لحاظ نحوه ي تحقق بخشيدن به اين اعتقاد، با تئوکراسي فرق اساسي دارد. زيرا به جاي آنکه خلافت الاهي را به طبقه ي خاصي از روحانيان تفويض کند و حکومت را به طور مطلق در اختيار آنان بنهد، حق خلافت را مختص مؤمنان صالح مي داند.
ج. از آن لحاظ که تشکيل اين حکومت، تغيير ساختمان اجرايي آن و عمل آن، بستگي تام به اراده ي عمومي دارد، دمکتراتيک است؛ اما حقوق مردم در اين نظام آن قدر نامحدود نيست که بتوانند قانون دولت و ايدئولوژي و سياست داخلي و خارجي و منابع آن را به دلخواه تغيير دهند. از سوي ديگر، قانون متعالي خدا و رسول او و قواعد حقوقي و اخلاقي آن، ضابطه اي دائمي و تخطي ناپذير فراهم مي آورد که زندگي اجتماعي را هميشه در مجراي صحيح و منطبق بر يک الگوي وسيع نگاه مي دارد که نه قوه ي مقننه مي تواند آن را تغيير دهد، نه قوه ي مجريه و نه قوه ي قضاييه، حتي کل ملت هم نمي توانند آن را تغيير بدهند، مگر آنکه تصميم بگيرند که دين را رها کنند و بيعت خود با خدا را بشکنند.
د. اين حکومت، حکومتي است عقيدتي، و تنها کساني بايد آن را اداره کنند که ايدئولوژي و اصول اساسي آن را از صميم دل قبول داشته باشند. در مورد کساني که به اين ايدئولوژي پايبند نيستند و در کشوري اسلامي زندگي مي کنند، دولت همان حقوق مدني را که ديگر ساکنان از آن برخوردارند، براي ايشان تضمين مي کند، به شرط آنکه قول بدهند که شهرونداني مطيع قانون باشند.
ه. اين حکومت، حکومتي است که به هيچ تبعيضي که مبتني بر نژاد يا رنگ باشد قائل نيست و هيچ مرز زباني يا جغرافيايي نمي شناسد، حکومتي صرفاً عقيدتي است. همه ي مردم به هر نژاد و ملت و مملکتي که متعلق باشند، مي توانند اين ايدئولوژي را بپذيرند و در همه ي امور مملکت به اندازه ي ديگران سهيم شوند.
اين نوع حکومت عقيدتي، مي تواند به صورت حکومت جهاني درآيد، اما حتي اگر چند دولت از اين نوع در نواحي مختلف جهان تشکيل شود، هر يک از آن ها حکومت اسلامي خواهد بود، و به جاي آنکه ميان آن ها برخوردهاي ملي ظاهر شود، با يکديگر تعاون و حمايت متقابل برادرانه خواهند داشت. علاوه بر آن، احتمال فراوان دارد که اين حکومت ها به يکديگر بپيوندند و يک اتحاديه جهاني پديد آورند.
و. روح واقعي اين دولت عبارت است از اين که سياست را تابع اخلاق کند و امور مردم را از روي وجدان و خداترسي اداره کند. برتري و شرف بايد به کمال اخلاقي بستگي داشته باشد و بس.
در انتخابات اولياي امور، علاوه بر توانايي و لياقت، بايد به شخصيت ايشان کمال اهميت داده شود. بايد امانت و انصاف و عدالت در همه ي زمينه هاي امور داخلي کشور حاکم باشد و سياست خارجي يکسره بر محور راستي، وفاداري، صلح دوستي، معامله ي نيکو و عدالت جهاني بگردد.
ز. کار اين حکومت، منحصر به حکومت کردن نيست. اين حکومت تنها براي اين تشکيل نمي شود که قانون نظم را برقرار سازد و از قلمروي خود در برابر تهاجمات خارجي دفاع کند. دولتي است که هدف و مأموريتي دارد. او بايد بکوشد تا عدالت اجتماعي را برقرار کند، نيکي ها را گسترش دهد و بدي ها را از ميان بردارد.
ح. تساوي حقوق، منزلت ها و فرصت ها، برتري قانون تعاون در نيکي ها و عدم تعاون در گناه، احساس مسؤوليت در برابر خداوند متعال، احساس اين که انسان علاوه بر حقوق خود وظايفي هم دارد، وحدت مقصد افراد و جامعه و دولت و تضمين ضروريات همه ي افراد نيازمند از ارزش هاي بنيادي اين حکومت است.
ط. در اين نظام، روابط ميان جامعه و افراد آن چنان متوازن است که نه دولت حاکم مطلق است و نه افراد برده ي آن؛ در عين حال افراد حق ندارند که بي بند وباري کنند و منافع جامعه را به خطر بيندازند.
از سويي، اين نظام با تضمين حقوق اساسي شهروندان خود و با درآوردن قدرت حکومت در تحت تبعيت قانون شرع و جريان دمکراتيک شورا، فرصت هاي بسياري براي تکامل شخصيت افراد و حفاظت آن در برابر دخالت هاي نارواي ديگران فراهم مي آورد؛ و از سوي ديگر، فرد را به دستور العمل هاي اخلاقي خاصي مقيد مي کند: او را مجبور مي کند که از دستور دولت - اگر مطابق با قانون الاهي باشد - اطاعت کند، دولت را از صميم دل در راه نيکي ها ياري کند، آرامش آن را بر هم نزند و حتي مال و جان خود را در راه دفاع از آن فدا کند. (79)
پی نوشت:
1. آل عمران (3): 26.
2. بقره (2): 251.
3. بقره (2): 246.
4. مائده (5): 20.
5. انفال (8): 60.
6. منافقون (63): 4.
7. ممتحنه (60): 1.
8. بقره (2): 218.
9. حجرات (49): 15.
10. عنکبوت (29): 6.
11. تحريم (66): 9.
12. مائده (5): 56.
13. مجادله (58): 22.
14. صافات (37): 173.
15. نساء (4): 141.
16. طه (20): 43.
17. شوري (42): 41.
18. شوري (42): 42.
19. مائده (5): 2.
20. عصر (103): 3.
21. بلد (90): 17.
22. آل عمران (3): 146.
23. آل عمران (3): 149.
24. هود (11): 113.
25. بقره (2): 105.
26. بقره (2): 120.
27. آل عمران (3): 69.
28. مجادله (58): 16.
29. اعراف (7): 158.
30. فتح (48): 28.
31. بقره (2): 193.
32. بقره (2): 177.
33. انفال (8): 72.
34. توبه (9): 7.
35. آل عمران (3): 64.
36. انفال (8): 62 - 61.
37. نسا (4): 90.
38. بقره (2): 208.
39. محمد (47): 35.
40. اعراف (7): 56.
41. مائده (5): 33.
42. بقره (2): 193.
43. نساء (4): 30.
44. توبه (9): 6.
45. بقره (2): 224.
46. نساء (4): 114.
47. حجرات (49): 9.
48. حديد (57): 25.
49. حج (22): 41.
50. حديد (57): 11.
51. اسراء (17): 23.
52. بقره (2): 188؛ نساء (4): 29.
53. حجرات (49): 12 - 11.
54. نور (24): 27؛ حجرات (49): 12.
55. نساء (4): 148.
56. آل عمران (3): 110؛ مائده (5): 79 - 78 ؛ اعراف (7): 165.
57. آل عمران (3): 11.
58. بقره (2): 191، 256؛ يونس (10): 99.
59. انعام (6): 108.
60. عنکبوت (29): 46.
61. انعام (6): 164؛ اسراء (17): 15؛ فاطر (35): 18؛ زمر (39): 7؛ نجم (53): 38.
62. نساء (4): 58 ؛ اسراء (17): 36؛ حجرات (49): 6.
63. الذاريات (51): 19.
64. قصص (28): 4.
65. نسا (4): 59.
66. مائده (5): 33؛ اعراف (7): 85.
67. مائده (5): 2.
68. توبه (9): 41 - 38.
69. انفال (8): 58 - 42؛ توبه (9): 7؛ نحل (16): 92 - 91؛ اسراء (17): 34.
70. نحل (16): 94.
71. مائده (5): 8.
72. نساء (4): 90.
73. انفال (8): 61.
74. قصص (28): 83.
75. ممتحنه (60): 8.
76. رحمن (55): 60.
77. بقره (2): 194؛ نحل (16): 126؛ شوري (42): 42 - 40.
78. تاريخ فلسفه در جهان اسلام، ج 1، ص 270.
79. از ديدگاه قرآني، گر چه در اين ترسيم از دولت، نکات مثبتي ديده مي شود، اما فاقد برخي از ويژگي هاي اساسي دولت است. با مطالعه موارد مشابه در اين نوشتار و نيز آنچه که در جلد دوم فقه سياسي، تحت عنوان نظام سياسي و رهبري در اسلام آورده ايم، نقطه ضعف هاي اين توصيف روشن مي گردد.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}